امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

من و نخوووود

سوغاتی برا پسری

سلام عزیزکم قربونه اون نگاه معصومک و مهربونت بشم خیلی ماهی این لباسارو اقاجون از کربلا برات اورده که فقط 1بار تونستم تنت کنم چون دیگه برات کوچیک شد ولی خیلی بهت میومد  قربونه اون موهای خیست بشم 5شننبه من وبابا تصمیم گرفتیم 3تایی  بریم پارک من و تو وبابا امیر ولی تا رسیدیم بارون گرفت و برگشتیم شما هم یه کوچولو موهات خیس شد  این هم یه دست کت و شلوار واسه دامادیت   اینم ماشین عروسیت ...اون دخمله کیه بغلت   همه اینا سوغات واسه شما بود که اقاجون از کربلا برات اورده بود و برای ما هم دعای خیر   ...
21 خرداد 1393

پسرم غذا دوس داره

سللام خوشگل من .وقتی موقع غذا خوردنت باشه دستو ملچ ملوچ میخوری ومن میفهمم که غذا میخوای و کلی هم با من همراهی میکنی و لباساتو کثیف میکنی و منم با رضایت کامل بعدش تمیزت میکنم ...
19 خرداد 1393

خستگیم در رفت

سلام عزیزه مامان امروز که دارم نگاه میکنم چه قدر کارای دستی که تو حاملگیم برات درس کردمو دوس داری خستگیم در میره و خدارو شکر میکنم که به شادی و خوشی ازشون استفاده میکنی خیلی خوشحالم      این اویز نمدی اقا پسر که کلی زیرش ذوق میکنی و دست وپا میزنی  اینم عروسکای انگشتی که دوس داری     ...
19 خرداد 1393

پهلوون من

سلللللللام اقا زاده پاشا زاده   خوبه حالا شما تو یه خانواده متوسط به دنیا اومدی ولی همچین خودتو میگیری و باد میکنی و تحویل نمیگیری بیا و ببین عین پهلوونا هم اخم میکنی ژست میگیری اخ مامان قربونه اون ژستت بشه اینجا 2 ماه ونیم هستی الان هم کلا برامون هیکل میگیری و تحویل نمیگیری عین بابا امیر ...
19 خرداد 1393

پسرم به پهلو میشه ها

سلام  بالاخره عالی جناب بعد از 5 ماه و 7روز تصمیم گرفتین پهلو بشین و پاهاتونو ببرین بالا و یه نگاهی هم به این پاهاتون بکنین  یه کم تنبل تشریف دارین چون به قول بابا امیر نمیصرفه خیلی تکون بخورید و فقط وول میخورید با همین روش به جای سرتون رو بالش پاهاتون رو بالش قرار میگیره یکبار هم انقد وول خورده بودی که رسیدی به بابا امیر 2تا لگد نثارش کردی تا پاشه و بره سرکار  کلی خندیدیم اون روز.این 2 سه روزه خیلی داری سعی میکنی که دمر هم بشی انگار فهمیدی از نی نی های دیگه عقب موندی داری جبران میکنی ...
19 خرداد 1393

بازی پسرم با وسایلاش

پسر خوشگلم هرچی که میدم دستت مسقیم میبری تو دهنت عزیزکم هنوز دست نمیندازی خودت چیزیرو برداری ولی دوست داری بهت بدم تا باهاشون بازی کنی خیلی با نمکی مامانی    این جغجغه یه کم بزرگه هر وقت میدم دستت یه هو میخوای ببری سمت دهنت میکوبی به سرت وبهد یه تکون محکم میخوری و دنبال اونی میگردی که بی هوا زد تو سرت... ...
19 خرداد 1393

اولین اشک پسرم

 سلام  عزیزه دل مامان شما از وقتی که به دنیا اومده بودی من اشک شمارو ندیده بودم تا اینکه چند روزه پیش یه هو از خواب بیدار شدی و بغض کردی و چشمات پر شدو 2تا مروارید از چشمای نازت اومد پایین  واای که دلم اتیش گرفت و منم بغض کردم انقدر قیافت مظلوم شده بود  مامانی همیشه بخند ...
19 خرداد 1393

حمام رفتن اقا پسرمون

 عزیزه دلم تابستون شده منم هر روز یا 1روز در میون میبرمت حموم و شماهم حمام رو دوس داری مگر اینکه اب یه هو سرد شه یا خیلی داغ شه تا اخر حموم بد اخلاقی میکنی وقتی از حموم میای میشی سفید برفی خوردنی و چلوندنی  عاشقققتم       ...
19 خرداد 1393

مشمبی بازی

سلللام شیطونک هر روز یه کار جدید میکنی ومن از ثبتشون عقب میمونم  قربونت بشم الان تو بغلم نشستی و داری به لب تاب نگاه میکنی قربونه اون چشمای خوشگلت برم    ...
19 خرداد 1393

پتو بازی

سلام سلام پسر بازیگوش من شما کلی شیطونی میکنی کارای جالب میکنی که دلم میخواد لحظه به لحظشو ماندنی کنم خیلی دوست دارم ای بهترین  اینم چنتا عکس از پتو بازی شما البته اون شال منه چون با پتو نمیشد عکس انداخت هیچی معلوم نبود ...
19 خرداد 1393